بزم قاصدک
باد تندی میاد و گرمی هوا رو محکم میزنه تو صورتت. منتظر اتوبوس وایسادم. سرمو میارم بالا و به آسمون نگاه میکنم. آسمون پر قاصدکه. قاصدکها همه جا رو گرفتن. سعی میکنم باکمک حرکت باد جهتگیری قاصدکها رو تشخیص بدم، اما انگار اونا لزوماً در جهت حرکت بادی که تشخیص میدم، حرکت نمیکنن، شاید قاصدکها تحت تأثیر سرعت لحظه ای باد هستن. نمیدونم! یکیشون میره بالا، اون یکی میاد پایین­ و وسطهای راه میرسن بهم. با ناز و قرشمه میرقصن. بهم نزدیک میشن، دور میزنن منو و میرن و باز برمیگردن. بعضیهاشون میخورن به شیشه ماشینها، بعضیها لابلای درختها گیر میکنن و همونجا میمونن. بعضیهاشون هم با وجودیکه یه خردشون مونده بازم میرقصن. سوار اتوبوس میشم و وقتی پیاده میشم دیگه هیچ کدومشون نیستن. باد هم نمیاد. انگار نه انگار که 5 دقیقه پیش این همه قاصدک تو هوا خودنمایی میکردن و بزم داشتن. هرچند که هوا همچنان گرمه. راستی قاصدکها کجا رفتن؟
!Life is a scared gift
(The Flowers of War: 1:42:11)
خیلی میگیم و میشنویم: "اینم بگم و برم"
و خیلی کم میگیم:"اینم بشنومو برم"
وزیرم رو خیلی وقت پیش زدن... و من میخوام سربازهام رو وزیر کنم
یادت باشه که هدف بردنه نه سرباز وزیر کردن... بقیه مهرها رو فدایی نکن!
هنوز به خوب بازی کردن فکر میکنم تا بردن
هنوز بزرگ نشدی
بزرگ شدن یعنی چی؟
بچه که بودیم وقتی یه بازی رو از بزرگترا میبردیم میگفتن :"آفرین! بزرگ شدی دیگه"  و این شد تعریف ما از بزرگ شدن
فهمیدن درد داره خیلی، خیلی زیاد ...
انگاری هیچوقت هم وقت زایمان نمیشه که از درد فارغ بشم
انگاری نمیشه هم یه جا اعتراف کرد که ببخشید دیگه نمیخوام بفهمم
مثل سربالایی میمونه با شیبهای تند، بادهایی که ازجا میکندت و میندازدت سرجای یه خرده بعد از جای اولت، با این تفاوت که نمیتونی برگردی، چون در برگشت دیگه بسته شده خیلی وقت پیشها ... اگه هم وسط راه بمونی تلف میشی، پس باید بری بالا، هرچند که بالا رفتن زیکزاکیه ولی باید بری
پ.ن: گاهی فکر میکنم کاش خیلی قبلتر از اول اول عمیقتر به این جمله بها میدادم: "خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت"  ... راستی راستی خوشبخت
انگاری نمیشه خوشبخت بود از یه جایی به بعد
همیشه آبستن یه دردی و ازش فارغ نمیشی
شایدم درد فهمیدن نیست ... درد یه چیز دیگست و بیخودی فکر میکنم فهمم داره زیاد میشه
اعتراف میکنم که خیلی بعیده که اگه یه کلبه وسط راه ببینم برای همیشه برم اونجا، کوتاه مدت شاید ولی بازم میام بیرون و راه میفتم... خب خسته میشم از اونجا. تازه بقیه هم جا میخوان برای استراحت ... همه هم باهم جامون نمیشه
درختانی با میوه های همیشه گس

تابستون پارسال متوجه میوه­ های درخت جلوی دانشکدمون شدم. میوه هایی تقریباً اندازه فندق و شکل سیب قرمز. تقریباً هفته ای یه بار مزشونو تست میکردم. (عادتی که از بچگی دارمش، تست کردن میوه درختا رو میگم!) مزشون کل تابستون و حتی پاییز گس بود. توی زمستون هم  خشک شده و نشده ریختن زمین. امسال اوایل تابستون حدود یه هفته ای شکوفه های خوشکلی داشت ولی بعدش دوباره قصه پارسال... جالبه که حتی اوناییشون هم که رو درخت خشک شده بودن، بازهم مزشون گس بود! 
تک و توک درختای مشابه دیگه ای هم دیدم... انگار بعضی از درختا میوه هاشون هیچوقت نمیرسه... حتی اگه شکوفه های کوتاه مدت خوشکلی داشته باشن ...
Definition of Success
My definition of success changed a long time ago...making a difference in a few lives is a worthy goal. Having enabled a few people to do the things they want to do: that’s really what I want to be remembered for
Peter Drucker
پدر و مادرهای ما درگیر این بودن که از کجا اومدیم
ماها درگیر اینیم که به کجا میریم، یعنی بشر، جامعه بشری به کجا میره
و میخوایم با توجه به وحشت و بهتی که داریم از تغییرات جامعه، ببینیم و تصمیم بگیریم که خودمون به کجا میخوایم بریم
همه چیز به همین سادگیه و به همین پیچیدگی