سادگی زندگی را باور می کنم
اگرچه با سرابهای پیچ در پیچش فریبم می دهد
دید اول
دلت میخواد بزنی زیر همه چی و راکد شی... بوی تعفنش نمیزارتت ... به خودت میقبولانی که عادت میکنی، میگویی:
"مشام که پرشود، دیگه احساسش نمیکنی"
اما... حس شرمندگی میکنی، حس مدیون بودن ... به تلاشایی که تا حالا کردی و نتیجه نداشتن،  به همه کسایی که میشناسی ...

دید دوم
خسته ... خسته ... خسته ... خسته از تمام تیکه پازلهایی که کنار هم قرار نمیگیرن ... تو دنیای پازل بازی فقط دونستن اینکه کدوم تیکه ها باید کنار هم باشن، پازل رو نمیسازه، باید بتونی، باید فیزیکی بتونی بزاریشون کنار هم ... باید ذهنت بتونه، دستات بتونن، باد هم نیاد
امان از بی موقع وزیدنهای باد