هيچ از"بهتري" نمي دانم
بيشتر از هيچ هم نمي دانم
خوب مي دانم
نمي انديشم، ترس از فهميدنش...
قوي زمانيست كه بودن و ماندن را نمي شناسم
لغات فرهنگ را -نه- فرهنگ لغات را مرور مي كنم بارها و بارها
- فرهنگ را و لغات را جداگانه
غريبه اند تماميشان تا بيابمشان
- پيدايند. بنگر!
نمي بينم همه جا تاريك است