آرامش خیال

رشته افکارم از هم گسست
ولی هنوز حسی غریب تمام وجود مرا تسخیر کرده.......................
حس وجود تو،
حس نفسهایت،
........................حس وجود ذره ای عشق تو به دیگری
( آشنا یا غریب )
و آنگاه که اطمینان یابم
تو
........کسی را
.................عاشقانه
...........................دوست می داری
......................................آرامش می یابم


تنها
"دوست داشتنی عاشقانه"
هر که باشد
هرکجا
هر زمان
....

همهمه
"به مهربان، آرامش دهنده ای
که آشناست"
تمام لحظه های خوب بودن و نشستن
....کنار آدمای خوب با گذشت با وفای دلنشین
....بهانه های خوش گذشتن زمان بی گذر
....شنیدن صدای پر صلابت و مهیب آرمان زندگی
.... نفس کشیدنای تند، برای منظری سترگ
.و آه و حسرتی برای چشم کوچکی
. و این همه صدای تِپ تِپی برای یک قدم گذشتن از زمان؟
یافتن،

.....جستن،
..........در زمان و لحظه ای دگر
.........................................تمام شد
صدای چک چکی از آن زمان جدا شدست
.............................صدای همهمه
................................و طرح خنده ای
..................................مرا به خود کشاندم
...............................فغان کوچکی
..................................مرا ز خود رهاندم
می توان لبخند زد و گفت سلام
بعد از آن هم به تفکر بنشست
یا که در خم فرو رفت و گذشت.