بزم قاصدک
باد تندی میاد و گرمی هوا رو محکم میزنه تو صورتت. منتظر اتوبوس وایسادم. سرمو میارم بالا و به آسمون نگاه میکنم. آسمون پر قاصدکه. قاصدکها همه جا رو گرفتن. سعی میکنم باکمک حرکت باد جهتگیری قاصدکها رو تشخیص بدم، اما انگار اونا لزوماً در جهت حرکت بادی که تشخیص میدم، حرکت نمیکنن، شاید قاصدکها تحت تأثیر سرعت لحظه ای باد هستن. نمیدونم! یکیشون میره بالا، اون یکی میاد پایین­ و وسطهای راه میرسن بهم. با ناز و قرشمه میرقصن. بهم نزدیک میشن، دور میزنن منو و میرن و باز برمیگردن. بعضیهاشون میخورن به شیشه ماشینها، بعضیها لابلای درختها گیر میکنن و همونجا میمونن. بعضیهاشون هم با وجودیکه یه خردشون مونده بازم میرقصن. سوار اتوبوس میشم و وقتی پیاده میشم دیگه هیچ کدومشون نیستن. باد هم نمیاد. انگار نه انگار که 5 دقیقه پیش این همه قاصدک تو هوا خودنمایی میکردن و بزم داشتن. هرچند که هوا همچنان گرمه. راستی قاصدکها کجا رفتن؟