رأس هرم
در غیاب "او"، تصادفی پایین پله ها بهم رسیدند: معشوقه سابق، عاشق و معشوقه-عاشق آتی
تنها عاشق بود که از وضعیت سه تای دیگر خبر داشت. عاشق همیشه همه چیز را میداند. تا چه شود؟ تا "او" را رها کند. تا رها شود و راه رفتنی را برود. تا مانند معشوقه در توهم دوست داشته شدن نماند. عاشق می رود تا "او" و معشوقه-عاشق واقعیت را زندگی کنند. "او" پس از عاشق-معشوقه شدن مانند عاشق می فهمد. می دانم، خوب می دانم ... پیروز دنیای واقعی "او" (عاشق-معشوقه) و معشوقه-عاشق اند