پناهنده
كاش پلكهايم مي مرد
...... آرامش سنگين شدن شب، تندتر مي­رفت
...... شب شبنم­آلود، پوستش مي­ماند
...... و ردايش را آرامتر مي­داد به روز اعتمادبر بي پوست
...... روز، دوباره دم كردگيش را در شب فرو مي برد

دل شب نشكند؟
…!
تعجيل آمدنت را آرامتر مي­گويم
تيك­تيكها را مي­شمارم، تا در ضربانش تعجيل شود
حايلان روز را بر پلكها مي­گذارم
مرور مي­كنم شب را از ابتدا
هنوز شب نرفته­است،
............................... زود تر
دوباره نفروشم روز را به رداي نيمشب؟

آمدنت را درنگ كني
پرواز مي­دهم نيامدنت را در دل ناديده شب،
راه را گم مي­كند؟

( آبستن شده، با هزاران "نيامده" مي­خواهد بازآيد
"آمدنت"، در درنگِ مانده، پوسيدن آغاز كرده )

در زير پلكهايم "نمي­آيد" به رژه در نيامده
.............................................. زودتربيا
صداي باران را مي شنوي
برف شد
طلايي آفتاب هم گذشت
.................................................................... زودتر نزديكتربيا

5 Comments:
Anonymous Anonymous said...
سلام
چه عجبی دست از گرم کردن آبگوشتهای قبلی برداشتی
من هر روز به وبلاگت سر می زنم
منتظر نوشته های قشنگت هستم ....
شاد باشی همیشه ........
"گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟
عکس رخساره ي ماهش را داد ..
گفتمش همدم شبهايم کو ؟
تاري اززلف سياهش راداد ..
وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد ..
يادگاري به همه داد و به من انتظار سرراهش را داد "

Anonymous Anonymous said...
رویت به روی ما نکنی حکم از آن توست
باز آ که روی در قدمانت بگستریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

Anonymous Anonymous said...
منو بگو با خودم گفتم این شعرت چقدر سخته-

ولی از این کامت ها معلومه که بقیه دوستات بهتر از من می فهمند چی میگی.....

منتظر بست بعدیت هستیم. ا

Anonymous Anonymous said...
سلام حاج خانوم
یک کمی به روز باش
از 13 اسفند تابه حال که اول فروردینه چیزی ننوشتی
سال نو به شما و خانواده محترمت مبارک باشه
شما که نیومدین مشهد ماهم دیگه نمیایم شیراز.اصلا شاید برا همین نیومدین مشهد که مانیایم شیراز
به همه سلام برسون

Anonymous Anonymous said...
نوترین روز دمید
با سرانگشت نوازشگر مهر
تن افسرده خاک
شد ز رستن سرشار
تا بروید گل سرخ امید
در دل پاک بهار

سال نو مبارک ، پس کو شعر نو ؟؟!!