كاش پلكهايم مي مرد
...... آرامش سنگين شدن شب، تندتر ميرفت
...... شب شبنمآلود، پوستش ميماند
...... و ردايش را آرامتر ميداد به روز اعتمادبر بي پوست
...... روز، دوباره دم كردگيش را در شب فرو مي برد
دل شب نشكند؟
…!
تعجيل آمدنت را آرامتر ميگويم
تيكتيكها را ميشمارم، تا در ضربانش تعجيل شود
حايلان روز را بر پلكها ميگذارم
مرور ميكنم شب را از ابتدا
هنوز شب نرفتهاست،
............................... زود تر
دوباره نفروشم روز را به رداي نيمشب؟
…
آمدنت را درنگ كني
پرواز ميدهم نيامدنت را در دل ناديده شب،
راه را گم ميكند؟
( آبستن شده، با هزاران "نيامده" ميخواهد بازآيد
"آمدنت"، در درنگِ مانده، پوسيدن آغاز كرده )
در زير پلكهايم "نميآيد" به رژه در نيامده
.............................................. زودتربيا
صداي باران را مي شنوي
برف شد
طلايي آفتاب هم گذشت
.................................................................... زودتر نزديكتربيا
چه عجبی دست از گرم کردن آبگوشتهای قبلی برداشتی
من هر روز به وبلاگت سر می زنم
منتظر نوشته های قشنگت هستم ....
شاد باشی همیشه ........
"گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟
عکس رخساره ي ماهش را داد ..
گفتمش همدم شبهايم کو ؟
تاري اززلف سياهش راداد ..
وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد ..
يادگاري به همه داد و به من انتظار سرراهش را داد "
باز آ که روی در قدمانت بگستریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
ولی از این کامت ها معلومه که بقیه دوستات بهتر از من می فهمند چی میگی.....
منتظر بست بعدیت هستیم. ا
یک کمی به روز باش
از 13 اسفند تابه حال که اول فروردینه چیزی ننوشتی
سال نو به شما و خانواده محترمت مبارک باشه
شما که نیومدین مشهد ماهم دیگه نمیایم شیراز.اصلا شاید برا همین نیومدین مشهد که مانیایم شیراز
به همه سلام برسون
با سرانگشت نوازشگر مهر
تن افسرده خاک
شد ز رستن سرشار
تا بروید گل سرخ امید
در دل پاک بهار
سال نو مبارک ، پس کو شعر نو ؟؟!!