"به فرناز
که قدم زن کوچه روشنایی سپیده هاست"
زندگی
دادن صبحانه به یک رفتگر
افتادن،به زمین خوردن و خاکی شدن
دیدن گریه یک نوزاد تازه زخون پاک شده
دعوی کودک سر قسمت شدن
خاطره اندک کوچک بودن
قهر کردن به سر خاطره ای له شدنیست
و امید است به فانی شدن دریاها
زندگی
عاشق پروانه شدن
به هوای رفتن به دیاری که دگر آسمان رنگ بت است
زندگی
جابه جا کردن ماهی بدرون تنگی در کنار چمن است
معنی زندگیت،
وسعت دستان تو است
نذر کن دستت را
ولی اینبار برای رودی
در دل دشت سپیداری پست
ولی اینبار برای باغی
که نگهبان شبش در خواب است
به خودت باز نگه کن
در آب
سایه کوچک شده است؟
سایه را قسمت کن
تیر 85
از اینا زیاد بگو. ا
خیلی ببخشید ولی مگه خمره رنگرزیه؟
خوب باشید همیشه و سلامت