وحشت پاسخ کوه هر لحظه تندتر می گریختاندش
گاه از شیطان فرار نمی کنم،
به درون امن نه، اما راهش می دهم تا بدانم چقدر هم جنس اویم
جاخوش کند وجودم سرشار از اوست
خنجر بزنم بر خود می رود بودنم
خون خاکی فوران می زند یا شعله های آتش؟
کشتی با اهریمن یا با خود
آتشی نیست، خون نیست
شک به شیطانی بودنم
به همراه بودنش در این وادی ای که تنهایی می خوانمش
غرور و اطمینان از نبودنش پررنگ ترش می دارد

این هم وسوسه دیگر شیطان است
بهانه رنگ می زنی تا چند صدایی درونت یکی شود
سیاه؟ می پوشاند تمام رنگها را و سفید پاک می کند همه بوده ها را
و خدا که همه جا می بینیش، کمرنگ تر از شیطان است